Published in Iran - Social interactions and entertainment - 16 Oct 2016 01:03 - 3
Mulla nasreddin and repair roofs
One day mulla nasr al-Din، to repair the roof of their house، was forced to put the building materials on the donkeys back and take them one the top of the roof.it was hard for the to go up on the steps of the roof، mulla took the building materials from the donkeys back and led him down to steps. mulla did not knew that donkeys can go up the step bat can not go down them. what ever mulla tried but the donkeys did not go down. he left the donkeys and came home to rest. at this time he saw the donkeys jumping up and down on the roof. he again went on top of the roof to make the donkeys calm but the donkeys did not became calm. He returned bake. After some time he saw roof destroyed and the donkeys legs hanging from the roof. At last the donkeys fell down from the roof and died!. Mulla said to himself curse on me، that i did not know if the donkeys goes on a high place، it will destroy the place and will kill himself.
الاغ ملانصرالدین و تعمیر پشت بام خانه
یک روز ملا نصرالدین برای تعمیر بام خانه خود مجبور شد، مصالح ساختمانی را بر پشت الاغ بگذارد و به بالای پشت بام ببرد. الاغ هم به سختی از پله ها بالا رفت. ملا مصالح ساختمانی را از دوش الاغ برداشت و سپس الاغ را بطرف پایین هدایت کرد. ملا نمی دانست که خر از پله بالا می رود، ولی به هیچ وجه از پله پایین نمی آید. هر کاری کرد الاغ از پله پایین نیامد. ملا الاغ را رها کرد و به خانه آمد که استراحت کند. در همین موقع دید که الاغ دارد روی پشت بام بالا و پایین می پرد. وقتی که دوباره به پشت بام رفت، می خواست او را آرام کند که دید الاغ به هیچ وجه آرام نمی شودو برگشت. بعد از مدتی متوجه شد که سقف اتاق خراب شده و پاهای الاغ از سقف چوبی آویزان شده و سر انجام الاغ از سقف به زمین افتاد و مرد!. ملانصرالدین با خود گفت لعنت بر من که نمی دانستم اگر خر به جایگاه رفیع و بالایی برسد هم آنجا را خراب می کندو هم خودش را از بین می برد
Support
General90alitakta2Comments (3)