Објавено во Iran - Социјална интеракција и забава - 10 Apr 2017 06:46 - 7
باهمان صورت محبوب پر از لبخندش
صورتش بود پر از نور خدا
دست بردم که عصایش گیرم
گفت باشی تو عصایم فرزند
دل من تاب نیاوردش باز ؛ و من بوسه زدم بر دستش
که نگاهش همان لحظه به چشمم لغزید
اشک در چشم دوتایی جوشید
دست پر مهرش را بر سرم باز کشید
گفتمش ای پدرم
ما کجا ؟...وتو کجا ؟
ما که دلتنگ توهستیم ... پدر
پدرم لذت دیدار تو را کم دارم
سالها می گذرد
دستی از مهر ندارم به سرم
وچنان غرق توام که ندارم باور
گفتمش باز... پدر
اشکی از گوشه چشمش افتاد
وندیدم که چه سان رفت پدر
و دگر باز نگشت
تقدیم به پدرهای مهربونی که پیش ما نیستند ...
روحشون شاد و قرین رحمت الهی
🌹
رای های سبزتون رو ، مشوق ادامه راهم میکنم
Поддржи