Опубліковано в державі Iran - Соціальна взаємодія та розваги - 28 Jun 2016 01:03 - 0
و سرانجام معلوم شد كه تمام فصل قبل و اين فصل به منزله تداركاتي براي اپيزود دهم فصل ششم بوده اند: اپيزودي پر از رازگشايي و پيچيدگي و آتش و فمينيسم و مسيانيسم و عشق و حال. اچ بي او يك شبكه معظم تلويزيوني است و مخاطب مي خواهد. آنها همين هفته گذشته اعلام كردند سريال درخشان "وينيل" كه پايلوتش توسط اسكورسيزي كارگرداني شد و پسر ميك جگر درآن يكي از بهترين شمايل هاي آرتيستي درب و داغان را ارائه كرده بايد تعطيل شود، چون مخاطب كافي ندارد. پس "بازي تاج و تخت" به عنوان سريالي كه در چهارفصل اول براساس يك رمان ساخته شد و همه مرزهاي داستانگويي و شخصيت پردازي و اسطوره سازي و دراماتيزه كردن مذهب و سياست را درنورديد بايد تعطيل شود و سريال تازه اي ساخته شود كه مخاطب بيشتري دارد. حاصل؟ دريك كلمه مزخرف محض و محض مزخرف. يك؛ كينگزلندينگ:سرسي اچ بي او مي تواند نماد همه آن چيزهايي باشد كه ذائقه مبتذل آمريكايي مي پسندد: زني فمينيست، دگرباش جنسي، سياستمدار و ضدمذهب و افراطي گري و تروريسم: يكي شبيه "بانو" هيلاري كلينتون. اينجا گروهي پابرهنه داريم كه با درايت رهبرمعنويشان توانستند دو خاندان بزرگ وستروس(لنيستر و تيرل) را طوري به زانو دربياورند كه ايگون فاتح و سه اژدهايش هم نتوانستند، اما اجازه دادند زيرگوش و پايشان و توسط عده اي محدود و در زماني كوتاه يكي از بزرگترين و پيچيده ترين بمب گذاري هاي تاريخ بشري اتفاق بيفتد. سرسي تاجگذاري مي كند و يكي هم نيست كه اعتراض كند. اينكه بعد از مرگ يك پادشاه چه مراحلي بايد طي شود تا شاه بعدي انتخاب شود براي اساتيد مهم نيست، آن هم وقتي تاريخ سيصد و اندي ساله آيرون ثرون تاريخ پادشاهان بوده است و نه ملكه ها. كساني كه در Throne Room ايستاده اند و وراجي كايبرن درباره ملكه اندال ها و فلان و فلان را گوش مي كنند لردها و ليدي هاي كدام خاندان ها هستند؟ واقعا سريال تصور مي كند روال تاجگذاري و به قدرت رسيدن اينگونه است؟؟ بهترين عكس العمل در برابر اين افتضاح همان كاري است كه تامن بخت برگشته انجام مي دهد. دو؛ توئينز:آريا نشان مي دهد كه دوفصل از سريال را در براووس هدر نداده است و واقعا Faceless شده است. البته او با همين شيوه قبلا مرين ترنت را غافلگير كرده بود و كشته بود، ولي اسير كردن فري ها آن هم درخانه خودشان و به كيك تبديل كردنشان كمي بامزه تر به نظر مي رسد: آريا چطور توانسته آن همه پسر مشروع و غيرمشروع والدر فري را از حضور در جلسه مهم پدرشان دور نگه دارد؟ يك آدم كش تعليم ديده مي تواند حريفانش را غافل كشي كند، اما آيا يك دختر خدمتكار هم مي تواند نظم و نسق توئينز را به دست بگيرد و كاري كند كه با والدر فري در تالار بزرگ تنها شود؟؟ كيك كردن بلك والدر و لوثار ارجاع به داستان Rat Cook برن در فصل سه است. سه؛ الد تاون:سم و گيلي و سم كوچولو لي لي كنان و شنگول وارد مي شوند، انگار نه انگار كه اينجا سيتادل است. منشي اعلام مي كند كه فرمانده ديوار مورمونت است. يعني مركز جمع آوري اطلاعات جهان و فرستادن آنها به نقاط مختلف بعد از سه سال و نيم هنوز نمي داند مورمونت مرده؟ كتابخانه و رصدخانه و آزمايشگاههاي افسانه اي سيتادل حالا به روي سم باز است. چهار؛ دورن: چهار حرامزاده كه شاهزاده هاي قانوني سرزمينشان را سلاخي كرده اند حالا در Sunspear قدرتنمايي مي كنند و حتي ليدي اولنا و لرد وريس را هم جذب مي كنند. خاندانهاي دورني از دين گرفته تا آيرون وود و درينك واتر و ديگران هم هيچ اعتراضي به اين قضيه ندارند. تنها واكنش مناسب در اين صحنه هم دقيقا همان ليچارهايي است كه ملكه خارها بار سند ها مي كند. پنج؛ آنسوي ديوار:در تمام اين سالها كه بازار تئوري ريگار و ليانا داغ شده بود ويدئوهاي جالبي از سوي ملت ساخته و پخش شدند كه داستان مثلا عاشقانه اين دو و تولد جان اسنو به عنوان فرزندشان را بازسازي مي كردند. حتي در خز ترينشان اوا گرين را جاي ليانا جا زده بودند. حالا و با ديدن اين مثلا رونمايي از اسرارآميزترين واقعه كتابها(بله كتابها، تمام اين آدمها و مكانها و داستانها از كتاب مارتين آمده اند و هيچ ربطي هم به اچ بي او يا دي اند دي ندارند)مي شود به جرات گفت كه تمام آن كاردستي ها از نسخه سريال تاثيرگذارتر و بهترند. سخن گفتن از درستي يا نادرستي تئوري R+L=J آن هم بعد از ديدن چنين صحنه تين ايجري خنكي فقط حرام كردن حرفهاي حسابي در غير موضعشان است و بس. سالها قبل از اينكه سريال ساخته شود طرفداران كتاب درباره معماي برج عيش بحث كرده اند و بازهم مي كنند. من معتقدم كه جان به هيچ عنوان نمي تواند پسر ريگار باشد و نيست، اما بعضي از قديمي ترين و گردن كلفت ترين طرفداران كتاب مثل اليو گارسيا و استفن اتول طرفدار اين نظريه اند. در سريال ولي اصلا براي اين بحث مهم جا نيست، چون براي دي اند دي جان اسنو همان عيسي مسيح است كه فقط به مادر اعتبار دارد و شناخته مي شود. چنين ديدگاه سطح پاييني حتما هم بايد چنين صحنه مضحكي خلق كند: جايي كه ليانا نصف قصه را درگوش ند مي گويد و بقيه اش را بلند بلند عالي است، به خصوص اگر يك مايلي سايروس خوب هم آن وسط پخش مي شد. شش، ميرين و وينترفل: حالا ديگر كاملا واضح است كه سريال مي خواهد دني و اسنو را به عنوان محبوب ترين چهره هاي طرفداران همه كاره جهان كند، پس اشتباه است اگر اين دو و داستانهايشان را جدا ببينيم. درباره پارت دني دو نكته جالب داريم: يكي سفرهاي لرد وريس و سرعت جادويي شان و ديگري اعتماد به نفس خنده دار ملكه اژدها در جاهايي كه دارد راجع به مبارزه با برده داري سخنراني مي كند: او به تيريون مي گويد اسم برده داران بايد از روي خليج ميرين برداشته شود، انگار يادمان رفته چطور وقتي لازم مي شود همان برده ها را مثل خوردن آب به ذغال تبديل مي كند. مكالمه سر داووس و مليساندره مفرح است و شواليه پياز دست آخر از اعدام بانوي سرخ به تبعيدش راضي مي شود. مهم ولي قرينه سازي سريال بين جان و دني است: آن يكي جورا را تبعيد كرد و اين يكي مل را. سانسا و ليتل فينگر زير درخت يادگار لرد ادارد قرار مي گذارند و "پيتر" حضورش روي تخت آهنين در كنار سانسا را صحنه اي زيبا توصيف مي كند. سانسا بين وفاداري و خيانت مردد است و از جان عذرخواهي مي كند. گفتگوي كوتاه ولي تاثيرگذار جان و سانسا يادآور گفتگوي ند و آريا در اپيزود چهار فصل اول است و صحنه اعلام جان اسنو به عنوان King in the North اوج اين شبيه سازي است. ولي آيا منطقي هم در اين صحنه وجود دارد؟ حركت باورنكردني سريال درباره جان جايي است كه هم مي خواهد او را زاده برج عيش معرفي كند تا طرفداران تلويزيوني اين تئوري را راضي كند و هم از همين مسير او را يك استارك دوآتشه جا بزند: يعني اصولا ريگار نيست كه مهم است و چون جان پسر لياناست پس يك استارك است. حتي اگر چنين تردستي لوسي را جدي بگيريم و نسب جان را برخلاف تمام طول تاريخ مكتوب و غيرمكتوب بشري نه به پدر(حتي يك تارگرين مومشكي و صورت اسبي و چشم قهوه اي در طول تاريخ وجود ندارد كه جان دومي اش باشد) كه به مادر برسانيم و او را يك استارك بدانيم بازهم مشكل اصلي حل نمي شود: جان يك حرامزاده است و فقط باحكم يك پادشاه قانوني مي تواند استارك شود، همان طور كه در فصل قبل استنيس اين موقعيت را به او پيشنهاد كرد. اگر ازدواجي برطبق آيين خدايان هفت گانه(آيين موردقبول تارگرين ها) يا خدايان كهن(آيين موردقبول استارك ها) انجام نشده باشد بچه احتمالي حرامزاده خواهد بود و همه مي دانيم كه بين ريگار و ليانا چنين عقدي دركار نبوده است. مقايسه صحنه بيعت حاضرين با جان و صحنه مشابه براي راب در فصل اول خود گوياي همه چيز است. پي نوشت: اين ديگر بازي تاج و تخت نيست، هر چيزي كه باشد بازي تاج و تخت نيست. اين اتفاقي است كه از اول نيز پيش بيني مي شد و اكنون به واقعيت پيوسته است. طرفداران كتاب و چهار فصل اول سريال كه اقتباسي حرفه اي از كتاب بود ديگر سريال موردعلاقه شان را به جا نمي آورند. مسير تازه تماما حاصل هنر اچ بي او و مديرانش خواهد بود و طرفداران مخصوص خودش را هم خواهد داشت، طرفداراني كه مثل اكثر مخاطبين فيلمها و سريالهاي عامه پسند فرق بين
داستان خوب و بد را نمي فهمند. بهترين صحنه: حضور دوثانيه اي وريس در دورن.بهترين ديالوگ: سانسا به پيتر مي گويد: «تصوير تو روي تخت آهنين در كنار من تصوير بسيار زيبايي است.»
source: www.7faz.com
و سرانجام معلوم شد كه تمام فصل قبل و اين فصل به منزله تداركاتي براي اپيزود دهم فصل ششم بوده اند: اپيزودي پر از رازگشايي و پيچيدگي و آتش و فمينيسم و مسيانيسم و عشق و حال. اچ بي او يك شبكه معظم تلويزيوني است و مخاطب مي خواهد. آنها همين هفته گذشته اعلام كردند سريال درخشان "وينيل" كه پايلوتش توسط اسكورسيزي كارگرداني شد و پسر ميك جگر درآن يكي از بهترين شمايل هاي آرتيستي درب و داغان را ارائه كرده بايد تعطيل شود، چون مخاطب كافي ندارد. پس "بازي تاج و تخت" به عنوان سريالي كه در چهارفصل اول براساس يك رمان ساخته شد و همه مرزهاي داستانگويي و شخصيت پردازي و اسطوره سازي و دراماتيزه كردن مذهب و سياست را درنورديد بايد تعطيل شود و سريال تازه اي ساخته شود كه مخاطب بيشتري دارد. حاصل؟ دريك كلمه مزخرف محض و محض مزخرف. يك؛ كينگزلندينگ:سرسي اچ بي او مي تواند نماد همه آن چيزهايي باشد كه ذائقه مبتذل آمريكايي مي پسندد: زني فمينيست، دگرباش جنسي، سياستمدار و ضدمذهب و افراطي گري و تروريسم: يكي شبيه "بانو" هيلاري كلينتون. اينجا گروهي پابرهنه داريم كه با درايت رهبرمعنويشان توانستند دو خاندان بزرگ وستروس(لنيستر و تيرل) را طوري به زانو دربياورند كه ايگون فاتح و سه اژدهايش هم نتوانستند، اما اجازه دادند زيرگوش و پايشان و توسط عده اي محدود و در زماني كوتاه يكي از بزرگترين و پيچيده ترين بمب گذاري هاي تاريخ بشري اتفاق بيفتد. سرسي تاجگذاري مي كند و يكي هم نيست كه اعتراض كند. اينكه بعد از مرگ يك پادشاه چه مراحلي بايد طي شود تا شاه بعدي انتخاب شود براي اساتيد مهم نيست، آن هم وقتي تاريخ سيصد و اندي ساله آيرون ثرون تاريخ پادشاهان بوده است و نه ملكه ها. كساني كه در Throne Room ايستاده اند و وراجي كايبرن درباره ملكه اندال ها و فلان و فلان را گوش مي كنند لردها و ليدي هاي كدام خاندان ها هستند؟ واقعا سريال تصور مي كند روال تاجگذاري و به قدرت رسيدن اينگونه است؟؟ بهترين عكس العمل در برابر اين افتضاح همان كاري است كه تامن بخت برگشته انجام مي دهد. دو؛ توئينز:آريا نشان مي دهد كه دوفصل از سريال را در براووس هدر نداده است و واقعا Faceless شده است. البته او با همين شيوه قبلا مرين ترنت را غافلگير كرده بود و كشته بود، ولي اسير كردن فري ها آن هم درخانه خودشان و به كيك تبديل كردنشان كمي بامزه تر به نظر مي رسد: آريا چطور توانسته آن همه پسر مشروع و غيرمشروع والدر فري را از حضور در جلسه مهم پدرشان دور نگه دارد؟ يك آدم كش تعليم ديده مي تواند حريفانش را غافل كشي كند، اما آيا يك دختر خدمتكار هم مي تواند نظم و نسق توئينز را به دست بگيرد و كاري كند كه با والدر فري در تالار بزرگ تنها شود؟؟ كيك كردن بلك والدر و لوثار ارجاع به داستان Rat Cook برن در فصل سه است. سه؛ الد تاون:سم و گيلي و سم كوچولو لي لي كنان و شنگول وارد مي شوند، انگار نه انگار كه اينجا سيتادل است. منشي اعلام مي كند كه فرمانده ديوار مورمونت است. يعني مركز جمع آوري اطلاعات جهان و فرستادن آنها به نقاط مختلف بعد از سه سال و نيم هنوز نمي داند مورمونت مرده؟ كتابخانه و رصدخانه و آزمايشگاههاي افسانه اي سيتادل حالا به روي سم باز است. چهار؛ دورن: چهار حرامزاده كه شاهزاده هاي قانوني سرزمينشان را سلاخي كرده اند حالا در Sunspear قدرتنمايي مي كنند و حتي ليدي اولنا و لرد وريس را هم جذب مي كنند. خاندانهاي دورني از دين گرفته تا آيرون وود و درينك واتر و ديگران هم هيچ اعتراضي به اين قضيه ندارند. تنها واكنش مناسب در اين صحنه هم دقيقا همان ليچارهايي است كه ملكه خارها بار سند ها مي كند. پنج؛ آنسوي ديوار:در تمام اين سالها كه بازار تئوري ريگار و ليانا داغ شده بود ويدئوهاي جالبي از سوي ملت ساخته و پخش شدند كه داستان مثلا عاشقانه اين دو و تولد جان اسنو به عنوان فرزندشان را بازسازي مي كردند. حتي در خز ترينشان اوا گرين را جاي ليانا جا زده بودند. حالا و با ديدن اين مثلا رونمايي از اسرارآميزترين واقعه كتابها(بله كتابها، تمام اين آدمها و مكانها و داستانها از كتاب مارتين آمده اند و هيچ ربطي هم به اچ بي او يا دي اند دي ندارند)مي شود به جرات گفت كه تمام آن كاردستي ها از نسخه سريال تاثيرگذارتر و بهترند. سخن گفتن از درستي يا نادرستي تئوري R+L=J آن هم بعد از ديدن چنين صحنه تين ايجري خنكي فقط حرام كردن حرفهاي حسابي در غير موضعشان است و بس. سالها قبل از اينكه سريال ساخته شود طرفداران كتاب درباره معماي برج عيش بحث كرده اند و بازهم مي كنند. من معتقدم كه جان به هيچ عنوان نمي تواند پسر ريگار باشد و نيست، اما بعضي از قديمي ترين و گردن كلفت ترين طرفداران كتاب مثل اليو گارسيا و استفن اتول طرفدار اين نظريه اند. در سريال ولي اصلا براي اين بحث مهم جا نيست، چون براي دي اند دي جان اسنو همان عيسي مسيح است كه فقط به مادر اعتبار دارد و شناخته مي شود. چنين ديدگاه سطح پاييني حتما هم بايد چنين صحنه مضحكي خلق كند: جايي كه ليانا نصف قصه را درگوش ند مي گويد و بقيه اش را بلند بلند عالي است، به خصوص اگر يك مايلي سايروس خوب هم آن وسط پخش مي شد. شش، ميرين و وينترفل: حالا ديگر كاملا واضح است كه سريال مي خواهد دني و اسنو را به عنوان محبوب ترين چهره هاي طرفداران همه كاره جهان كند، پس اشتباه است اگر اين دو و داستانهايشان را جدا ببينيم. درباره پارت دني دو نكته جالب داريم: يكي سفرهاي لرد وريس و سرعت جادويي شان و ديگري اعتماد به نفس خنده دار ملكه اژدها در جاهايي كه دارد راجع به مبارزه با برده داري سخنراني مي كند: او به تيريون مي گويد اسم برده داران بايد از روي خليج ميرين برداشته شود، انگار يادمان رفته چطور وقتي لازم مي شود همان برده ها را مثل خوردن آب به ذغال تبديل مي كند. مكالمه سر داووس و مليساندره مفرح است و شواليه پياز دست آخر از اعدام بانوي سرخ به تبعيدش راضي مي شود. مهم ولي قرينه سازي سريال بين جان و دني است: آن يكي جورا را تبعيد كرد و اين يكي مل را. سانسا و ليتل فينگر زير درخت يادگار لرد ادارد قرار مي گذارند و "پيتر" حضورش روي تخت آهنين در كنار سانسا را صحنه اي زيبا توصيف مي كند. سانسا بين وفاداري و خيانت مردد است و از جان عذرخواهي مي كند. گفتگوي كوتاه ولي تاثيرگذار جان و سانسا يادآور گفتگوي ند و آريا در اپيزود چهار فصل اول است و صحنه اعلام جان اسنو به عنوان King in the North اوج اين شبيه سازي است. ولي آيا منطقي هم در اين صحنه وجود دارد؟ حركت باورنكردني سريال درباره جان جايي است كه هم مي خواهد او را زاده برج عيش معرفي كند تا طرفداران تلويزيوني اين تئوري را راضي كند و هم از همين مسير او را يك استارك دوآتشه جا بزند: يعني اصولا ريگار نيست كه مهم است و چون جان پسر لياناست پس يك استارك است. حتي اگر چنين تردستي لوسي را جدي بگيريم و نسب جان را برخلاف تمام طول تاريخ مكتوب و غيرمكتوب بشري نه به پدر(حتي يك تارگرين مومشكي و صورت اسبي و چشم قهوه اي در طول تاريخ وجود ندارد كه جان دومي اش باشد) كه به مادر برسانيم و او را يك استارك بدانيم بازهم مشكل اصلي حل نمي شود: جان يك حرامزاده است و فقط باحكم يك پادشاه قانوني مي تواند استارك شود، همان طور كه در فصل قبل استنيس اين موقعيت را به او پيشنهاد كرد. اگر ازدواجي برطبق آيين خدايان هفت گانه(آيين موردقبول تارگرين ها) يا خدايان كهن(آيين موردقبول استارك ها) انجام نشده باشد بچه احتمالي حرامزاده خواهد بود و همه مي دانيم كه بين ريگار و ليانا چنين عقدي دركار نبوده است. مقايسه صحنه بيعت حاضرين با جان و صحنه مشابه براي راب در فصل اول خود گوياي همه چيز است. پي نوشت: اين ديگر بازي تاج و تخت نيست، هر چيزي كه باشد بازي تاج و تخت نيست. اين اتفاقي است كه از اول نيز پيش بيني مي شد و اكنون به واقعيت پيوسته است. طرفداران كتاب و چهار فصل اول سريال كه اقتباسي حرفه اي از كتاب بود ديگر سريال موردعلاقه شان را به جا نمي آورند. مسير تازه تماما حاصل هنر اچ بي او و مديرانش خواهد بود و طرفداران مخصوص خودش را هم خواهد داشت، طرفداراني كه مثل اكثر مخاطبين فيلمها و سريالهاي عامه پسند فرق بين
داستان خوب و بد را نمي فهمند. بهترين صحنه: حضور دوثانيه اي وريس در دورن.بهترين ديالوگ: سانسا به پيتر مي گويد: «تصوير تو روي تخت آهنين در كنار من تصوير بسيار زيبايي است.»
source: www.7faz.com
Винагородити
Коментарі (0)